جستجو کردن
Close this search box.
Embedded Video

کاشکی میشد بازم بهم بخندی
پلکای زخمیتو دیگه نبندی
خیلی تنم درد میکنه بابایی
از شبی که افتادم از بلندی
وقتی دیدم زجرا باخویش گفتم
در سینه ی خود سنگ دارد دل ندارد
سردرد دارم انقدر که کل کشیدم
آوارگی ما که رقص و کل ندارد

00:00 00:00
بستن
مقایسه
مقایسه محصولات
لیست مقایسه محصولات شما خالی می باشد!