
میدیدم توی یکی از کتاباله نام مصباح الهدی
جلد اول توی احوالات شیخ عبدالزهرا کعبی
امام جماعت حرم امام حسین نقل میکنه
میگفت یه مدت ساکن نجف بود ایشون
با طلبه ها درس بحث و صحبت گفتگو اینها
هر شب جمعه شیخ عبدالزهرای کعبی
از نجف میومد کربلا قبل اینکه بیاد کربلا
امام جماعت بشه ساکن بشه یه شب جمعه که
با طلبه ها میومدش در میانه ی راه دید یه اتاقکی هست
ایناهم خسته بودن گفتن بریم بشینیم اونجا یه تجدید قوا کنیم
نفس بگیریم دوباره ادامه راه بریم میگه ماتا رفتیم داخل
دیدیم پنج نفر دورهم نشستن سفرشون پهنه میخوان شراب بخورن
آقا شیخ عبدالزهراکعبی رفت نشست کناراونها طلبه ها هم دورش بودن
شروع کردن به صحبت کردن اینا ککه میخواستن شراب بخورن گفتن کجا میری
آشیخ عبدالزهراکعبی گفت ماهر هفته میریم کربلا میخوایم بریم حرم امام حسین
عه ماهم امام حسین دوست داریم ماهم عاشق امام حسینیم خب عاشق امام حسینی
به آشیخ عبدالزهرا کعبی گفتش که به خنده گفت حالا که میخوای بری زیارت امام حسین کربلا
بیا این شراب رو بخور که سر حال بشی بری ببه آشیخ عبدالزهراکعبی تعارف کرد
میگه این لیوانی که توش شراب داشت گرفت همه گفتن آقا میخواد چیکار بکنه
عه یعنی چی این کار گرفت گذاشت کنارش گفت که راستشو بخوای نمیخوام بگم گناه داره
نجس قرآن اینطور احکام نه اینارو نمیخوام بگم یه دلیل داره نمی خورم چیه
گفت از وقتی که شنیدم رو سر امام حسین شراب ریختن نمیخوامش نمیتونم
نگاهش نمی کنم برا اونه بدم میاد هر چیزی که امام حسین زن و بچه شو اذیت بده من از اون بدم میاد نمیخورم.