
خدا رحمتشش کنه پدر من میگفت
این مببل جمع کن از تو خونه
یه سفره ای بنداز صبح های جمعه
یه تیکه نون شنگک رو ده قسمت بکنی
یعنی پنج تیکه بکنی از وسط هم ازاینوری
میشه ده تا یه نون سنگک برا ده نفر بایه
چایی صبحای جمعه دعای ندبه تو خونت بخون
میگفت بهت قول میدم هفته ی دوم سوم یکی پیدا
میشه میگه آقا من پنیرشو میدم نون پنیر چایی شیرین
بده هفته ی چهارم پنجم یکی با یه جعبه مغز گردو میاد
میگه نون و پنیرو مغز گردو بده خدا شاهد سفره آبگوشتی
که پدر ما وصیت کرده بود اول فوتش ما میترسیدیم
یگدونه کلک رشتی میگن چی میگن کلک شرعی یگدونه
به رفتگر محل میدادیم بعد یخورده عقلمون کا افتاد
که بابا سفره امام حسین خودش میرسه الان هفته ی
چهارصد نفر میان آبگوشت میخورن تا شیش هفته بعد ما گوشتشو
داریم الان داریم نمیدونم از کجا میاد سفره پهن میشه
من نبودم دیشب سفره رو پهن کردن آبگوششت خوردن مردم خوردن
میگفت سر همین سفره بچه هاتون کرم یاد میگیرن
سفره داری یاد میگیرن آداب معاشرت یادمیگیرن
بزرگ منشی یاد میگیرن آقایی یاد میگیرن